بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است- نیم نگاهی به فلسفه-فرانسه در قرن بیستم- بحث بروی استدلا های - قرار میدهیم- فرانسه یک بشر دارد- که ساختار مولفه های تمدنی خودرا بوجود اورده است ودریک سیر خاص حرکت کرده است که خود سالار است- ویک بشریت دارد- که انهم طبق- وحی بابشریت های دیگر برابرویکسان است- لاجرم بایدعقل یکسان باشد وگرنه ارزیابی برهان ها امکان پذیر نیست دربرهانها نمیشود گفت بخشی قابل قبول است بخشی درک نمیشود دراینحد ارزیابی قابل قبول نیستمن اینجمله که برهانهاوابسته برهان های بیاللملی وقاره اروپا هستند بخوبی درک نمیکنمکه ایااختلافدارد یاندارد- وبعضی فلیسوفان فرانسوی تابع فلیسوفان اورپائی بودند درقالببندی وها وقضیه ایفلسفی یکسان هستند ویانیستند واگر یکسان هستند باقوانین فرمول های فلسفه فرانسوی درتضاد هستندویانیستند وفلیسفان مشخصا سبک فرانسه ان برهان ها راقبول دارند یاندارند-درتمدن فرانسه بیشک مذهب نقش کلیدی حداقل درسابق داشته است باین مولفه چگونه برخورد کردند ونقش انرا درتمدن فرانسه چگونه ارزیابی کرده اندتاچهمیزان پذیرفتند وبرای تکامل ان اقدام کردندیانکردند- با مذهب اسلام راستین اسلامی درمورد مولفهای دینیچالش داشتندویانداشتند این نوع مطالب درعلوم انسانی هم مطرح است-مانند جامعه شناسی کهایا انهاهم نسبت بهجامعهشناسی دیگران چگونه برخورد میکنند- بنظر حقیر اختلافات بین فیلسوفان مکاتب مختلف قابل پر کردن نیست زیرا منابع وزیرساختهای مختلف است وراه تکامل هم بصورت واحد هنوز پیدانشده است وهر فلیسوفی راه خود را میپیماید که بافرهنگ خود ودیگرمولفه هاباهماهنگی وبه نظم برسد- درک پیشرفت وتکامل خوداش یک مقوله عقلانی است-پیدا کردن رمز وراز ان کاری سخت است- تنهااز عهده دین ناب برمیاید لذا همبستگی بین مکاتب فلسفی کاری بس سخت است ولی میتواند شعلهای را برای دیگران فراهم کند